loading...
تراوشات زهن پریشان
شیرین احمدی پور بازدید : 24 دوشنبه 11 دی 1391 نظرات (0)

این اولین کارمه اولین کاری که توش وزن و قافیه بندی از این جور حرفا ...... البته از نظر خودم نوعی تقلیدی از شعر فروغه .... آخه تازه دیوانش رو خوندم ....... امیدوارم خوب باشه و خوشتون بیاد

ا

 

 

مروز چه روز عجیبی بود

سایه ی حرمت انگار بر سرم سنگینی میکرد

نمی دانستم که چیست

اینجا فقط یک چیز بود که خودنمایی میکرد

 

 

انگار چشمانش آشنا بود

ولی نمی توانستی بر آن چیره شوی

همچون قفل آهنی و سخت

که با وجودش نمی توانیتی وارد قلعه شوی

 

یادم نمی آمد که بودم در آن وادی غریب

ولی او را به خاطر داشتم

دربین آن الکی خوش بودن و بی خیالی

فقط آن را به خاطر داشتم

 

گویی غریبی آشنا بود

ولی مغرور از هر گونه لبخند

داستان وم ثنوی شعر و لطیفه

بدور از هر اشاره یا پوزخند

 

بله در آن نگاه سرد و سنگین

من دیدم آن قلب در بند را

شاید همان قلب بود که نمی گذاشت

بر لبانش نوگل لبخند را

 

 

در خاطرم می ماند این خستگی

خستگیه ناشی از سرگشتگی

سرگشتگی از این عشق بی رمق

که فقط از آن خستگی ماند خستگی

 

 

آذر   1391

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 10
  • بازدید کلی : 502