صدای سکوت سرد و گس و سپید تو در سرسرا مغزم مسکن گزیده
صدای نجوای نا و نوای تو نیز مرا به نمایش ندایت کشانده است
عابری عاشق در حال عبور از معبری تاریک از عشقی نافرجام و نا معلوم .. در می یابد که در
این شهر غریب هیچ کسی نیست که قهرمانان را بیدار کند ... و همچنان قایق از تور تهی
خواهد ماند .... و ما همچنان اندر خم یک کوچه مانده ایم .....
دی 91