شبنم های یخ زده ی روی گلبرگ
آب میشوند از گرمی نگاهت
پستی بلندی های زمین
هموار میشود در سر راهت
چرخ دنده های ساعت هستی
روان میشود از سر کلامت
درخت سرو بلند ،مجنون میشود
از دیدن قد و بالایت
صدا های زندگی وجهان
گم میشود در تن صدایت
ومن همچنان مشغول سرودن
مدح و ثنایت
تا شاید روزی
رسم به خاک پایت
یر بلند نمیکنم
از روی گناه وندامت
اما تو همچنان میبخشی
از سر عشق و کرامت
شب های خستگی را
طی میکنم با ذکر و دعایت
روز های دلتنگی را
میگذرانم با ندایت
مرا کمک کن ای خدای من
که حتی با گناه های زاد نمیکنم طوافت
آن طور که باید و شاید
ببخش مرا ای بهترینم
ببخش که ببوسم روی ماهت
بهمن -91
تقدیم به خدایی که مرا
آفرید.....
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آمار سایت